محمدرضا محمدرضا ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

من و پسرم

افتادن بند ناف محمدرضا جون

              عزیز دل مامان شبی که میخواست نافت بیفته خیلی اذیت شدی اینقدر گریه میکردی که من نتونستم تحمل کنم و باهات شروع کردم به گریه کردن ما نمیدونستیم که قراره نافت بیفته صبح روز بعد هنگامی که مامانی خواست پوشکتو عوض کنه دید که نافت افتاده تازه اون موقع بود که متوجه بی تابی دیشبت شدیم                               عکس ناف محمد رضا جونم که در8 روزه گی افتاد      ...
22 بهمن 1391

عقیقه محمدرضا جون

              گل پسرم من وبابایی تصمیم گرفتیم اول از هر کاری تو رو عقیقه کنیم واسه همین 8 روزه که بودی عقیقه ت کردیم چون مهمونا زیاد بودن نمی شد تو خونه پذیراشون باشیم  بابایی با رستوران مسجد هیئت حسینی بیرجند هماهنگ کرد وقرار شد روز پنجشنبه 7 دی ماه فامیلا رو به صرف شام دعوتشون کنیم چون تو هنوز 10 روزت نشده بود واز طرفی هوا هم به شدت سرد شده بود من وتو نتونستیم بریم وخاله جونم (خاله معصومه)زحمت کشیدن اومدن پیش من وتو واستادن وبقیه رفتن رستوران همینجا ازشون تشکر میکنم که با هام موندن بابایی یه چند تا عکس از مهمونا گرفتن تا یادگاری داشته باشیم که منم برات ...
22 بهمن 1391

اتاق محمدرضا جون

                       عزیز دلم اینجا میخوام اتاقتو نشون بدم که مامان وبابا به خاطر حضور تو خودشون با کلی شوق وذوق برات تزئینش کردن امیدوارم که خوشت بیاد گل پسرم                                                   ...
22 بهمن 1391

تولد محمدرضا جون

          گل پسرم دکتر برای شنبه2 دی ماه نوبت داده بود که برم بیمارستان بستری بشم تا من رو سزارین کنه ولی چون میدونستی من وبابایی چقدر دلمون برات تنگ شده زودتر پیشمون اومدی                              محمدرضای عزیزم ساعت 8 صبح روز چهارشنبه 29 آذر 1391دربیمارستان ولی عصر(عج) بیرجند با قد58 سانتی متر، وزن 3880 گرم و دورسر38 سانتیمتربه دنیا اومد         ...
22 بهمن 1391

شروع وبلاگ

                             سلام محمدرضا جونم این وبلاگ زمانی که تو دردل مامانی بودی ساخته شد اون موقع قرار بود شما گل پسرم دی ماه به دنیا بیای واسه همین آدرس وبلاگتو mohammadreza9110 گذاشتیم ولی اینقدر عجله داشتی که 29 آذر زمینی شدی از وقتی اومدی پیشمون فرصت نکردم چیزی تو وبلاگت بنویسم تا امروز که اومدیم خونه عمه وتصمیم گرفتیم که شروع کنیم و خاطرات با تو بودن رو اینجا ثبت کنم   ...
22 بهمن 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و پسرم می باشد